
/
RSS Feed
درکشوراحساس من،غم حکمرانی می کند
تانرگس مست تو بامن سرگرانی می کند
درد تب دلبستگی را شمع می داند فقط
اشوب هایی راکه این سوزنهانی می کند
درکارزار عاشقی منطق شودتسلیم عشق
وقتی خیال روی توبادل تبانی می کند
پیدانمی گردد گلی دربوستان پیش ازبهار
هرقدربلبل درچمن اوازه خوانی می کند
درمذهب دلدادگی اعجاز بالاتراز این
حتی پس ازصدسالگی انسان جوانی می کند
دریا ندارد باک از خورشیدسوزان زانکه او
یک قطره ی ناچیزراهم اسمانی می کند
کم از زلیخا نیستم در عشق و در مردانگی
پس کی خدا مابین ما،پادرمیانی می کند…